آموزش های همگانی

متن مرتبط با «شهدا» در سایت آموزش های همگانی نوشته شده است

مرد مردستان خیبر | هر شب ستاره‌ای را به زمین می کشند...

  • «هر شب ستاره‌ای را به زمین می کشند و باز این آسمان غمزده غرق ستاره است.» این جمله، نقل یک ادیب یا یک عارف وارسته نیست؛ بلکه آغازین جمله های وصیت شهید «محمدابراهیم همت» خطاب به مادر است.همت عاشق شهادت بود و به شهیدان عشق می‌ورزید. در خاطراتی که از او به جا مانده و نقل می‌کنند، آرزوی شهادت به خوبی پیش چشم می‌آید. ادامه این وصیت عاشقانه را بخوانید: «مادر جان! می‌دانی تو را بسیار دوست دارم و می‌دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت بود و عشق به شهیدان داشت.»همت انسانی وارسته بود که پا در زمین داشت و سر به آسمان می‌سایید. بخش دیگری از وصیتنامه او این را تأیید می‌کند: «پدر و مادر! من زندگی را دوست‌دارم ولی نه آنقدر که آلوده‌اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم. علی‌وار زیستن و علی‌وار شهید شدن، حسین‌وار زیستن و حسین‌وار شهید شدن را دوست می‌دارم.» همه اینها که در وصیتنامه او می‌خوانید در زندگی و شهادتش تبلور یافته است. همت عاشقانه زیست و حسین‌وار به شهادت رسید و به گفته اغلب همرزمان و فرماندهان دفاع‌مقدس لقب «سیدالشهدای دفاع مقدس» بر قامت او نشست. فرزند کربلاییمحمدابراهیم از پیش از تولد مورد عنایت بود. حتی زمانی که در رحم مادر جان می‌گرفت. نان حلال پدر و ذکرهای یاحسین(ع) مادر با گوشت و پوست او آمیخته می‌شد. اما داستان آغاز زندگی شهید همت یک گره دارد؛ گرهی که به دست سیدالشهدا(ع) گشوده شد. روایت مادر شهید همت را که در صفحه ۳ کتاب همسفران آمده است بخوانید:«در سال ۱۳۳۳ با شوهرم علی‌اکبر به کربلا رفتیم. آن زمان به این بچه حامله بودم و خانواده‌ام می‌گفتند: تو سفر نرو. ولی من اصرار کردم و رفتم. در مسیر، حالم بد شد و در کربلا مرا به نزد پزشک بردند و پزشک گفت: بچه‌ای که در رحم‌ داری مرده است. با این حال در کربلا خانه‌ای اجاره کردیم و من خوابیدم و نمی‌توانستم به زیارت بروم و از آن داروهایی هم که پزشک داده بود نخوردم.دلم شکسته بود و فکر می‌کردم بچه‌ام مرده و فکر می‌کردم پس از بازگشت، به خانواده‌ام چه جوابی بدهم. گریه می‌کردم و بسیار ناراحت بودم. شوهرم دلداری‌ام,شهدا ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها